فراری

1
ای در پی راه زندگی
سرگردان
در خدمت ناکسانی و
نامردان
در پیچ و خم راه پر از
محنت و رنج
الام تو را نیست دوا و
درمان
2
در غربت و دست خالی و
بیکاری
جان کندن و دریوزگی و
بی عاری
این جا آنجا به هردری
کوبیدن
از دشمن و دوست نفرت و
بیزاری
3
از دست شدت خصایل
انسانی
در جهل مرکب شده چون
حیوانی
نی راه عقب نه راه
پیشت مانده
محکوم به ذلتی و بی
سامانی
4
چندی به اقالیم دگر
کرده سفر
از خانه ی اصلی شده
بیهوده به در
دیدی دگران و درس عبرت
نشدت
هیهات که پشت سر نهی
بیم خطر