تکثیر  تعادلات ا مکا ن پذیر  بین ایالات متحده ، اروپا و چین[i]

 

در  سال 1971 ، هانری کیسینجر نقش تاریخی ی درجه اولی بازی کرد که عبارت بود از گشایش  مناسبات سیاسی بین ایالات متحده و چین.  شرح ماجرای این داستان  و چرخش  سیاسی بر همگان معروف است:

 

واشنگتن بر آن بود که : «جهانی دو  ابرقدرتی را به جهانی  سه قطبی استرانژیکی (سوق الجیشی) مبدل کند».

پکن در جستوجوی تضمینی در برابر مسکو وهم چنین،  تلویحا ، درمواجهه با  توکیو، بود.

ریچارد نیکسون ، فرسوده از ماجرای ویتنام، به دنبال وسیله ای بمنظور خنثی نمودن هجوم سیاسی روسیه  تلاش میکرد.

اعلامیه  شانگهای ، که در سال  1972،  به  وسیله چوئن لای   و نیکسون  به  امضا  رسیده بود، کادر و ضابطه سیاسی  این« اتحادیه ضمنی»  را تحدید  و  مرزبندی میکرد که عبارت بود از تعهدی که هدفش جلو گیری  نفوذ قیمومیت  در آسیا در مواجه با روسیه بود و، البته تلویحا،  با ژاپن.

 

پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی و سنگینی وزنه چین ، جر و بحث  سیاسی امریکا فرصتی یافته بود که  دگر بار بسوی تقارب واشنگتن  و توکیو ، در کادر استراتژیکی(سوق الجیشی) جدیدی مایل و همگرا شود.

در سالهای نود (1990 تا  2000 )، کیسینجر فرضیه ای را،  در مورد تعادل چند قطبی  متشکل ، از شش تا هفت قدرت،  ارائه داده بود.

این فرضیه،   معذالک ، متضمن عنصری بود که بین واشنگتن و دهلی نو برای خنثی گری صعودی چین،  جائی پیش بینی شده باشد. در واقع « اتحادیه ضمنی و تلویحی»، در آن اساسا تأکید و تأیید شده بود.

البته، جریانی خفیف در چند مورد اعلام میکرد که در برابر چین سیاست(انسدادی) یا « سنگ پیش پاانداز»، اعمال گردد ولی این  جبهه گیری هرگز،  بجز از مرحله سخن پردازی،  فراتر نشد.

 

به واقع، تغییر حقیقی در آغاز قرن جدید ، با« شریعت بوش» و جنگ در عراق بظهور پیوست. ولی این،  چیزی بجز یک تعادل مجددغیر مستقیم  به حساب نمی آید. مناسبات چینی امریکائی، با الحاق چین به سازمان بازرگانی جهانی[ii]،

 رونق و جان گرفت.

واشنگتن،  عجولانه، خیل  زود بخود آمد تا درخلیج (فارس) برای خود تضمینی تأمین کند، و دست روی یک منطقه کلیدی برای قاپیدن  آینده انرژتیکی آسیا گذاشت.

بهای سیاسی این جنگ خیلی بیش از پیشی بینها از آب درآمد. معذالک، باراک اوباما، که امروز قصد نداردازحضور و بقای دراز مدت امریکا در عراق امتناع ورزد، یحتمل ممکن است که ارزیابی ، میانمدت،  از نتیجه استراتژیکی ژرژ بوش را  پیش بینی ، کرده  باشد!

 

در بطن این ارزیابی تعادلات (یا معادلات)، ای بسا، امکان اینکه چین محور اصلی استراتژی علی البدل مناسبات امریکا ملحوظ شده باشد،  وجوددارد و این،  با در نظرگرفتن هم تهدیددر مقابل اختلاف با اروپا در جنگ در عراق و همچنین در تفحصات ژئوپولیتیک  « ارضی سیاسی»  « برژنسکی[iii]» فرضیه ای که ، در مواجهه با دگرگونی های اساسی وریشه ای بحران،اخیرا  اعاده شده خیلی پرمعناست..

این فرضیه   با نرمش و  تغییر پذیری،که  چکیده و  محصول بررسی  حقیقی دو کارکشته و« سالخوردگان خردمند»و با  تایید   «  مرکز استراتژیکی و مطالعات بین المللی   »  واشنگتن و    نیز   موسسه     کیسین جر و برژینسکی

«  پترسن  فرد برگستن[iv]   » ، به عنوان خط مشی اوباما طراحی گردیده است

 

بنا به نخستین فرضیه«فرو پاشی مالی،   شدید ترین   ضربه را بر موقعیت جهانی اتازونی وارد ساخته است».  زیرا،  این ضربه متوجه آن چیزی است که به عنوان خصلت ویژه پیش نگری قدرت واشنگتن است.

ایالات متحده امریکا، غالبا زیر ضربه سیاسی قرار میگرفته اند وحال آنکه «دریافتهای امریکابرای یک نظم مالی جهانی معمولا نفی نشده است.»، امروزه،  درعوض، بار فشار« توهم و تخیل» سنگینی میکند.

کیسینجراضافه میکند که وخامت بحران،  برخلاف تصو،رشرایطی  برای امریکا ایجاد میکندکه سایر قدرت های جهان به مذاکره نشینند،  ولو اینکه در مقابل عودت سیاست حمایت « مرکانتیلیسم جدیدی»،  در میان مناطق بزرگ،  قرار گیرند.

 اثر دست(انگشت یا جای پای) وزیر اسبق دولت در اینجا بچشم میخورد. و این مانع از آن نمیشود که صعود حلزونی بحران در سپتامبر 2008 ، برای واشنگتن یک خودآئی حقیقی ابراز نماید که بایستی در مذاکرات،  با دو نقطه ضعف شرکت ورزد: به دلیل بحران بانکها ی بین المللی  و افول اعتبارش.

فرضیه دوم کیسینجر، بنا به تأیید او مربوط به روابط امریکا  بااروپاست. «اتهام تک جنبی علیه ایالات متحده عاری از مایه و بنیادنمی بود» ولی این موضوع نوعی  بهانه  بود برای پوشاندن احتلافات حقیقی.

اروپا،  در مواجهه با بکاربری زور شک وتردید داشت و بیشتر با استعمال «نرم افزارسیاسی »تمایل داشت، یعنی با نفوذ غیر مستقیم،  که استعمال نظامی را لغو میکرد.

اختلاف نظرهای ماورای اطلس «اساسی و ملموس» بود و در هر صورت بر ملا میشد، حتی با حضورو وقوع مذاکرات مفصل مسئله عبارت است از ایجاد« سیاست های مشترک»، ولی کیسینجر معتقد است که در این مورد اروپا با توجه به ناتوان شدن سیاسی امریکازیر بار نمیرود.

سومین نظریه کیسینجر ، دقیقا، مسئله چین است: کیسینجر،  برای چین،  نقشی حساس در نظم جهانی قائل است

به عقیده او ، «این رابطه ، که اساسا بعنوان یک طر ح استراتژیک بمنظورمقابله با یک دشمن  مشترک  آغازیده بود در جریان چند ده سال گذشته تبدیل به یکی  از  ستون های منظومه بین الملل گردید»

 

این دو طرف در  امکان ادامه زمانی رابطه تبعیت(وابستگی) متقابل،  بین بدهکاری امریکا، برای حمایت ازدیاد مصرف،  و طلبکاری چین که نتیجه و مولودصادرات روز افزون آن بود، بیش از حد معقول ارزیابی کرده بودند

تا لحظه ای که این جریان رایج بود وضع موجود موجب نمو بود واز بیقراری ودلواپسی کاسته میشد ولی در باره نقش چین، یعنی همینکه«به عنوان یک ابر قدرت جدیدقد علم کند».

امروز ، ایده ی همکاری،  بمنظور مقابله عواقب بحران،  طرفداران و همسوگرائی  وسیعی دارد و نیز امکان دارد که بدان «روابط ترانس پاسیفیک»استناد داد با همان اهمیتی که «مناسبات ترانس اتلانتیک» دارد، بدیهیست  ماورای جنبه های نظامی آنها. کیسنجر خاطر نشان  میکند که نباید به چین امکان داد تا وسوسه کندکه تبدیل به یک «ساختار آسیائی انحصار منطقه ای» گردد، که هسته ی آن هم اکنون در  «اتحادیه ملل آسیای جنوب شرقی[v] + 3»

بین چین ژاپن و  کره جنوبی  هویدا ست

 

در عقیده برزژینسکی نیزوجود رابطه سیاسی ایالات متحده و صعود اقتصادی چین مضمون است

 

بنا بر نوشته تایمز مالی افتتاح اقتصادی دنگ سیاپینگ[vi]   « بدون توسعه و گسترش مناسبات تجاری و مالی بین امریکا وچین»، خیلی دشوار مینمود.البته این ارتباطات بدنبال عادی شدن روابط سیاسی، مخلوق خود برژینسکی در سال 1978 زیر رهبری کارتر، ساخته و  پرداخته شده بود.

 

پکن میتواند در مذاکرات با ایران و نیز در تصادم هند وپاکستان نقشی داشته باشدو میبایستی در خاورمیانه، بمنظور یافتن راهی برای حل تصادم اسرائیل و فلسطین«مجدانه» ملاحظه شود.  گسترش «گروه هشتگانه»، و تبدیل آن به به گروه چهارده گانه و حتی شانزده گانه با یستی توام با«ژ 2» (دوقطبی[vii])،بین واشنگتن پکن گرددکه متوازیا ، در مناسبات بین اتازونی و اتحادیه اروپائی و نیز اتازونی و ژاپن منقوش است. 

   در سال 2004، فرمول «ژ 2» (دوقطبی[viii]) ، بوسیله فرد برگستن طراحی شد.  این فرمول عبارت از حلالی است ، همانند راه حلی که در سالهای شصت (1960 1970)، که در  آنوقت با ژاپن در سالهای 80 وسپس ، 90 طراحی گردید.

نگاهی بدین منظره نشان میدهد و میفهماندکه نسخه داروئی موسسه اقتصادی برگستن که تبدیل به موسسه پترسن  گردید، هدفش مسلما ایجاد همکاری با سیاست امریکائی،  با نیروهای جدیدی که یکی پس از دیگری در صحنه بین المللی سر بر آورده اند،  میبود.

در مورد پکن ، تحت رهبری بوش،  فرمول برگستن،  مستقیما،  ملهم از خط راه ربرت زولیک[ix] است

، یعنی ایده ای که بر اساس آن چین میبایستی ثقل «شراکت مسئول »نظم جهانی را تحمل کند .  امروز«برگستن»، بدین مسئله باز گشته  و در یک متن دستجمعی صعود چین«بازنگری و موقعیت»که بوسیله موسسه پترسن توأم با «مرکز مطالعات سوقی الجیشی بین المللی[x]» پخش شده است.

 

فعلا ، لازم است سه فقره قاطع در باره طرح همگیری(ادراکی)، خاطر نشان ساخت.  بنا بر عقیده برگستن، عنوان «ابرقدرت اقتصای» ، یعنی حجم ، تحرک و انتگراسیون درتراز جهانی،  در باره نفوذ قطعی بر اقتصاد کره زمین ، در انحصار اتازونی ، اروپا و چین است. یک بازی تعادل سه قطبی مسلم است و معذالک، به عقیده برگستن، میبایستی پذیرفت و متعهد شد که مولود آن« یک سیستم اقتصادی جهانشمول سه قطبی است.».

کیسینجر همین دردسر را بیان میکند: یکی از هدفهای  «ژ 2» (دوقطبی[xi])عبارت است از منصرف کردن چین از هدفش در خلق یک منطقه اقتصادی انحصاری است، هدفی که ابتکار «اتحادیه ملل آسیای جنوب شرقی[xii]  + 

، میرساند، و نیزجلوگیری از پیدایش یک صندوق پولی آسیائی است.

در عوض(مقابل)، به چین امکان داده شود تانقشی در تشکیل مناسبات جدید جهانی داشته باشد. قواعد ی برای یک نظم جدید بین الملل، میبایستی یابد«از راه موسسه های موجود   بین المللی» از قبیل :  «صندوق جهانی پول[xiii]»

و  « سازمان جهانی بازرگانی[xiv]» استقرار یابد.ولی اتازونی بایست ارجحیتی برای چین ، به عنوان شریک اصلی «با کنار گذاشتن در حدی اروپا»، قائل گردد.  والبته ضمنا، اگر چین برای داشتن رابطه خیلی نزدیک فقط با امریکا ، نشان دهد( «مثلا بدلیل مشکلات مربوط به امنیت»، یک علی البدل میتواند وجود داشته باشد:

 یعنی (سه قطبی)، بین اتازونی، چین و اتحادیه اروپائی، و حتی یک(  پنج قطبی 5) که بدان ژاپن و عربستان سعودی نیز پیوند یابند.

بدین ترتیب میتوان فهمید که چرا امریکا درجستجوی رابطه ای ویژه و مرجح با پکن در مذاکرات اقتصادی جهانی است.ولی امادر موردطرح نظامی، بیشتر متوجه «پیمان آتلانتیک شمالی[xv] » در اروپا و سیستم  اتحاد  با ژاپن، کره وحتی  شاید هند در آسیا میباشد.  این مناظرمیتواند با متن دیگری از انالیز «مرکز مطالعات سوقی الجیشی بین المللی[xvi]» ، تحت عنوان(مناسبات چین و اروپا) تکمیل گردد.

 

در این مورد، مسئله مربوط به روابط روز افزون چین با جامعه اروپائی بوده و خطری که همراه آن است میباشد: «پایمال شدن منافع امریکا» و «روابط ترانس اتلانتیک بی ارزش گردد».

بدین نحو، آنچه هنوزدر بازی فرمولها  درتاریکی بود سرانجام روشن میشود. حتی اگر هم ما به ا تازونی، چین و اروپا اکتفا کنیم باز هم هم   «ژ 2» (دوقطبی[xvii]) و هم گروه مثلث « بین اتازونی و چین، بین اتازونی و اروپا، بین اتحادیه اروپائی و چین »، وجود خواهد دشت.

 

بحث و جدل امریکا میتواند نیز بصورت دیگری تقسیر کردد واین،  نه الزاما و منحصرا،  باروش دیالکتیکیتی واشنگتن میتوانست در جستجوی دریافت مزیتی کلاسیکی درمعادله باشد( با توجه و در نظرگرفتن مناسبات با اتحادیه اروپائی و چین که خیلی نزدیکتر ازمناسبات دو طرف نامبرده بین خودشان باشد).

واشنگتن خواهان یک سیستم اتجادیه های موازی «بیسمارکی» میبود، یعنی، بصورت فشرده از طرفی با اروپااز نظر سیاسی و نظامی واز طرف دیگر با چین از نظر اقتصادی و مالی و یا نیز اتازونی میکوشید با بکاربردن مذاکرات اجتناب نا پذیر با چین،  بمثابه وزنه ای متقابل با فشار اروپا ، به  نتیجه برسد،  روابط قدرت متقابل که بحران 2009 را  خواهند زائید، نقش قاطع دارند.

روزنامه اکونومیست بدون تعارف و جانب گیری در مسئله مسئولیت های ناتعادلات  جهانی، چنین نتیجه گیری میکند که : «ذخیره آسیائی شاید طناب دار را درست کرده است ، ولی ماجرا به بدار آویزی امریکائیها خاتمه خواهد پذیرفت

 

مبارزه کمونیستی  ژانویه 2009

Lotta communista, janvier 2009

 

ترجمه از زبان فرانسه بوسیله حرب کمونیست ایران


[i] Pléthore de « g2 »dans les équilibres entre les usa, l’europe et la chine

[ii] OMC  Organisation Mondiale de Commerce

[iii] Zbigniew Brzeinski

[iv] Peterson institute  de fred bergsten

[v] ASEAN Association of SouthEast Asian Nations

[vi] Deng xiaoping

[vii] G2

[viii] G2

[ix] Robert Zollick

[x] csis   Center for strategic and international Studies

[xi] G2

[xii] ASEAN Association of SouthEast Asian Nations

[xiii] Fmi FOND MONETAIRE INTERNATIONAL

[xiv] OMC Organisation Mondiale de Commerce

[xv] Otan

[xvi] csis   Center for strategic and international Studies

[xvii] G2

 

 



Association Culturelle et Artistique Franco Iranienne  ACAFI (Association loi 1901)

rouhollahabbassi@yahoo.fr

Dernière mise à jour le : 21 ÝæÑíå 2009.